اين دل که مي رسد به تو بيمار مي شوم
پيش تو خاک مي خورم و خار مي شوم
هنگام ديدن چشمان تلخ و زهر تو
زخمي به سينه نشسته و تب دار مي شوم
وقتي كه دوري از من و در حال راحتي
باقلب خسته و زخميم چه تيمار مي شوم
گيسو مده بر باد و عشوه ها نكن
با ديدن تو بسي خنده دار مي شوم
تو نچسبي و با شكرستان نچسب تر
از بس كه آب مي خورم شب ادرار مي شوم
از بس كه حرص ميدهي ام سرخ ميشوم
مي سوزم و بلاي خانه چو سيگار مي شوم
هروقت شنيدي عاشق تو گشته ام بدان
ديوانه شدم و يا بي كارو بار مي شوم
چشمت سفيد و كبود خموش باد
وقتي ديدي كه شهره ي بازار مي شوم