سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ملیـحـــــــــــــــــــــــــــانه

از قضاوت تا شرمندگی

این احساس از همون روزهای اول که توی کلاس دیدمش شکل گرفت،اخه میدونید فکر میکردم همه میان کلاس کنکور برای درس نه...!
وقتی میدیم  با استادها انقدر راحت برخورد میکرد مثل پتکی بود که میخورد تو سرم!
ظاهرش اصلا مناسب نبود و بدتر از اون به قدری با نامحرم بدون پروا برخورد میکرد که...
انگار هر کی استاد شد محرم هم میشه!!!
طرز صحبت کردنش ، راه رفتنش،وای!!!لباس پوشیدنش!!!انگار میخواست بره عروسی
خیلی دلم میخواست فرصتی پیش بیاد و بتونم باهاش صحبت کنم
گذشت و گذشت و گذشت ... یک روز که توی کلاس باهم تنها بودیم،پیش خودم گفتم حالا که این فرصت بوجود اومده نباید از دستش بدم ولی خوب!چطوری باید شروع میکردم که هم حرفم رو بزنم هم ناراحتش نکنم؟
داشتم فکر میکردم که خودش شروع به صحبت کرد!!!
طوری صحبت میکرد که انگار ما چند ساله همدیگر و میشناسیم،وقتی صحبتاش رو شنیدم دیدم چقدر دچار اشتباه شدم و برعکس ظاهر نامناسبش خصوصیات مثبت زیادی داشت!
هرچی بیشتر صحبت میکرد من شرمنده تر میشدم!
اخه منم اگه توی چنین خانواده و محیطی تربیت شده بودم شاید...
درسته که همه ی ما عقل و اختیار داریم و میتونیم بسنجیم و انتخاب صحیح داشته باشیم و مطابق میل خودمون رفتار کنیم ولی نمیتونیم تاثیرعواملی مثل
;
 ژنتیک،خانواده،مدرسه،افرادی که باهاشون در تعاملیم مثل دوست( انقدر میگن رفیق ناباب همینه دیگه، بد نیست حواسمون باشه! تاااااااااااااااازه ذغال خوب هم بی تاثیر نیست) و جامعه و...رو نادیده بگیریم.
ظاهر آدمها بیشتر از خانواده ودوست و محیط تاثیر میپذیره و ما نمیتونیم با توجه به ظاهر کسی در موردش نظری بدیم تازه حتی اگه از باطن دیگران هم با خبر باشیم نباید به خودمون اجازه ای بدیم که...
چون اخرش جز شرمندگی چیزی عایدمون نمیشه!یا به خاطر قضاوت نادرستمون شرمنده میشیم یا به خاطر کنجکاوی بی موردمون!!!
غیر از اینه؟؟؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ته نوشت:
1.شرمندگی
2.شرمندگی
.
.
.
. . شرمندگی