اجاره نشینی
میگفت:شده عادت که هرشب پشت پنجره بایستادم تا چراغ اتاقش روشن بشه و پرده رو کنار بزنه ... اولین بار که اون پرده ی گلدار کنار رفت انگار زندگیم تغییر کرد.همه ی دل خوشیم به کنار رفتن پرده ی گلدار بود!روز رو به این امید به شب میرسوندم...
اما حالا مدتهاست در اون اتاق نه چراغی روشن شده و نه پرده ای کنار رفته
میگفت این سوختن اثر اجاره نشینی است ولی من نفهمیدم منظورش خونه ی اجازه ای بود یا دل!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همان طوری که مادر حدس زد شــد
پدر آمد به شهــــــــــــر و نابلــد شد
به شهر آمد، بساط واکـــــــس واکرد
نشست آنجا که معبر بود، سد شد
پــــــدر را شهــــــــــرداری آمد و برد
بساطش ماند بیصاحب، لگـــد شد
پدر از معضلات اجتماعـــــــی است
که تبدیلِ به شعری مستنــــــد شد