روش کنترل میر حسین موسوی
چند روز پیش یک استادی برای پاسخگویی به سوالات سیاسی آمده بودند،یکی از دوستان از ایشون این سوال رو پرسیدند که: با توجه سوابق درخشان! آقای میر حسین موسوی چرا ایشون هم چنان شغل دولتی دارند؟
استاد در جواب سوال شون این حکایت رو نقل کردند که بسیار جالب بود:
گفتند یک روز یک آقایی از روستایی می گذشته برای خوندن نماز به مسجد آن روستا میره.
داخل مسجد که میشه می بینه مردم به صف ایستادن و روحانی مسجد صف آخر ایستاده! و یک شخصی که معمم نیست جلو ایستاده و داره نماز رو میخونه!
خیلی تعجب میکنه اما به خاطر جمعیتی که نمازگزار بودن اقتدا میکنه به آن امام جماعت .
بعد از نماز می بینه که امام جماعت انگشت هاش هم قطع شده است !دیگه تعجبش بیشتر میشه و از مردم سوال میکنه که چرا انگشت های امام جماعت تون رو قطع کردن؟
میگن که چون سرقت کرده!
می پرسه:پس چرا ایستاده جلو؟چرا روحانی روستاتون به جاش نماز نمی خونه؟
گفتند:گفتیم بایسته جلو که کفش هامون رو نبره!