سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ملیـحـــــــــــــــــــــــــــانه

میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان مبارک

پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :اوصیکُمْ بِالشُّبّانِ خَیْرا فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ اَفـْئِدَةً اِنَّ اللّه‏َ بَعَثَنى بَشیرا وَ نَذیرا فَحالَـفَنِى الشُّبّانُ وَ خالَفَنِى الشُّیوخُ، ثُمَّ قَرَاَ «فَطالَ عَلَیْهِمُ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلوبُهُمْ»؛
پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله :شما را به نیکى با جوانان سفارش مى‏کنم، چرا که آنان، دل‏هاى رقیق‏ترى دارند، به راستى که خداوند، مرا بشارت دهنده و هشدار دهنده برانگیخت، جوانان با من هم پیمان شدند و پیران با من به مخالفت برخاستند. آن‏گاه این آیه را خواندند: «و عمر آنان به درازا کشید و دل‏هایشان سخت گردید».
سفینة البحار، ج 2، ص 176.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.                                    «قتل الله قوماْ قتلوک»
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
ب
عد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...
(سید حمیدرضا برقعی)
2-نظر اسلام و قرآن را در مورد جوانان بدانیم بد نیست  جوانان از دیدگاه قرآن
3-  این هم یک لینک دیگه
جوان از دیدگاه قرآن


بسم الله

    نظر

1.بسم الله الرحمن الرحیم.وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ.صدق الله العلی العظیم
و می آموختند چیزی که برایشان زیان داشت و سودی نمی رساند.( سوره بقره آیه 102)
2.لطفا کارشناسی نکنید:
هشام میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حق خدا بر مردمان چیست! فرمود اینکه
آنچه دانند بگویند و از آنچه ندانند باز ایستند، چون چنین کنند حق خدا را به او پرداخته‏اند. (از علم خود مضایقه نکنند و ندانسته چیزى نگویند).
اصول کافى جلد 1 ص :64 روایة: 12

3.
کور مشعله‌دار نباشید. آن طور که دیگران از نور شما راه بیابند، ولی خودتان در چاه و چاله بیفتید .
4. چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی

 
چراغ خلوت این عاشق کهن باشی
 
به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم
 
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر ، هیهات
 
که بر مراد دل بی قرار من باشی
تو را به آینه داران چه التفات بود
 
چنین که شیفته ی حسن خویشتن باشی
 
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
 
وگرنه از تو نیاید که دلشکن باشی
د
وصال آن لب شیرین به خسروان دادن
 
تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی
 
ز چاه غصه رهایی نباشدت، هر چند
 
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه که فریاد بلبل از خامی ست
 
چو شمع سوخته آن به که بی سخن باشی


هذیون های من

چشم هایم را محکم روی هم فشار می دهم!ذهنم به سراغ حدیث پیامبر(ص) میرود:بهترین میراث آدمی سه چیز است:اول فرزند صالح(دو تای دیگر مثل اینکه گم شده اند!)
سراغ حضرت نوح میروم و پسر ناخلفش
«یا ایها الذین آمنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم»
به دهه ی 15 هجری قمری باز می گردم یادی از شهید مطهری و شهید بهشتی می کنم و پسرانشان!به روحشان فاتحه ای میخوانم...
یاد ایت الله خزعلی می افتم و پسر از راه راست خارج شده و مشخص کردن موضع صریح خود:"
مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصحیت می‌کنم و برای هدایتش متوسل به اولیای خدا می‌شوم اثر نمی‌کند. ملت انقلابی عزیز همیشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هر چه از من نقل کند، نپذیرند. با من ارتباطی ندارد."  
با هاشمی رفسنجانی مقایسه اش می کنم! هاشمی و سکوت و تایید فرزندانش!(هرچند که خودش عذر بدتر از گناه است!)
سرم گیج می رود...
حرفهای آقای رسایی را مرور میکنم:یا دهان انسان باید باز باشد یا جیبش!(یاد آخر ماه بودن و جیب خالی ام می افتم !)
به سراغ فلاحیان میروم،نمی دانم چرا اینطور سنگ اشرافیگران را به سینه میزند!
یاد صلابت کلام سردار قاسمی می افتم و آقا روح الله گفتنش! او از ولایت فقیه و آشنا کردن جوانان امروز با عقاید و تفکرات امام میگوید و اسلام آمریکایی!و من باز هم سرم گیج می رود...
دوباره ذهنم غلت میخورد و به وبلاگ قطعه26 می افتد یاد نامه ای به همسر رهبر انقلاب می کنم و یاد آقا زاده های آقا!دلم گرم می شود!قوت می گیرم!
ذهنم را به سمت انتقاد سید حسن خمینی از برنامه ی شاخص هل می دهم،دور از منطق بودن انتقادش اعصابم را خط خطی میکند!چقدر حزب ماستمالیم عضو داشته و ما بی اطلاع بودیم !لبخند امام در ذهنم نقش می بندد!به یاد ارحم راحمین بودن خدا و در عین حال سریع الحساب بودنش می افتم!
در گشت و گذارم که اطاعت را در حال دست و پا زدن برای به کرسی نشاندن حرفش می بینم!یاد افتخارش که رای دادن به موسوی(شایدم خاتمی!) است می افتم!
چقدر سرم گیج می رود!
حالا شریعتمداری دارد حرف میزند او شمرده شمرده می گوید و کواکبیان مثل اسپند روی آتش می ماند!
به یاد کف های کنار لب کروبی در مناظره می افتم!و دستمالی که از غیب برایش رسید!چندشم می شود!به یاد گریمش می افتم و لب صورتیش!!!
هنگ کرده ام!ذهنم به چیز چیز می افتد!
به کلمه ی خواص فکر میکنم.خواص یعنی چه ؟مگر نه اینکه خواص بودن به خاصیت داشتن است؟پس چرا بعضی از خواص انقدر بی خاصیتند؟می خواهم به شلغم یا سیب زمینی نسبت شان بدهم اما دلم برای شلغم با آن همه پنی سیلین می سوزد!پشیمان می شوم!
راستی باید چه می خوردند که خواص با خاصیت می شدند!؟نکند لقمه هایشان زیاد چرب و چیل شده است؟!
در ذهنم عیارشان را می سنجم
این انتخابات بعضی ها را عجیب محک زد....
این بیت حافظ را با خود زمزمه می کنم
در خلوص من اگر هست شکی تجربه کن......کس عیار زر خالص نشناسد چو محک!
دوباره سرم گیج می رود!
یاد منتظری می افتم!"
یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات"

و بیانیه رهبر :" در اواخر دوران حیات مبارک امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد که از خداوند متعال می‌خواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را کفاره آن قرار دهد."
نوبت جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه قم می رسد اعلامیه جایزالتقلید نبودن صانعی!دلم برای فتواهای جالب انگیزش لک زده است!عطسه می کنم!از ته دل به خودم یرحمکم الله می گویم!
یاد دعای عهد نخوانده ام افتادم!نکند در سی و یک امین روز جا بمانم!
سرگیجه امانم را بریده است!
چشمانم تیر می کشد! نفسم درد می کند!وحشت زده چشمانم را باز می کنم.لبخند ملیح اش را که می بینم دلم آرام می شود...
به راستی که جمال چهره ی تو حجت موجه ماست!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.دیروزتون مبارک!واقعا ساندیس ها نوش جانتون
2.غلطهای این پست رو ببخشید در خواب و بیداری نوشتم.


از هر دری...

 

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که
کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تک و توک نوشت:
1-کمرویی با حیا تفاوت دارد  !کمرویی معلولیت  و حیا  توانایی است.
2-بسم الله الرحمن الرحیم.« وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُــوَ حَسْــبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْــرِهِ قَدْ جَــعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَــیْ‏ءٍ قَـــدْراً » (طلاق / 3)
وهر کس بر خـــدا توکــــل کند، کفایت امـــرش رامی‌کند، خـــداوند فـرمان خود را به انجام مـی‌رسـاند، و خـــدا بـرای هرچیــــزی اندازه‌ای قــــرار داده است.
3
-یادمان باشد کودکانمان ما همانطور رفتار نمی کنند که ما دوست داریم بلکه آن طوری رفتار می کنند که ما رفتار می کنیم!
4- عمر ما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیریم.
5
-کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند.
6- قرض پدر و مادر به فرزندان علم و ثروت نیست، تربیت و اخلاق است.
7-اگه شما هم مشکل بی نظمی دارید حتما بخونید.
8-قال علی علیه السلام: خیر الکلام ما لا یملّ و لا یقلّ. غرر الحکم / 4969
بهترین کلام، گفتاری است که خسته کننده نباشد و از گوینده نکاهد. [یعنی جایگاه گوینده‌اش را پایین نیاورد]
9-آموزش خواستگاری موفق!


رسوای زمانه باش نامرد نباش

    نظر

رسوای زمانه باش نامرد نباش

هر چه گشتم جز این ندیدم:

مردان مرد

مردان نامرد

نامردان مرد

نامردان نامرد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تک و توک نوشت:

1.به نا مردمان مهر کردم بسی
نچیدم گل مردمی از کسی
بسا کس که از پا در افتاده
بود
سراسر توان را زکف داده بود
نه نیروش در تن، نه در مغز،
رای
دو دستش گرفتم که خیزد بپای
چو کم کم به نیروی من پا
گرفت
مرا در گذرگاه، تنها گرفت ـ
بحیلت گری خنجری از پشت زد
بخونم ز نامردی انگشت زد
شکستند پشتم نمکخوار گان
دورویان بیشرم و پتیارگان
گره زد بکارم سر انگشتشان

تبسم بلب، تیغ در مشتشان
ندارم هراسی ز نیروی مشت
مرا ناجوانمردی خلق، کشت
محبت به نامرد، کردم بسی
محبت نشاید به هر ناکسی
تهی دستی و بیکسی درد نیست
که دردی چو دیدار نامرد نیست

2.«المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر وینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم نسوا الله فنسیهم؛(توبه/67) مردان و زنان منافق همانند یکدیگرند آنان امر به منکر و نهی از معروف می کنند و دست از بخشش بر می دارند خدا را فراموش کرده اند و خدا نیز آنان را فراموش کرد.»

3.خداوند متعال در سوره منافقون به بعضی از نشانه های اهل نفاق پرداخته و به مردم معیار کلی معرفی می کند که اگر کسی این صفات نازیبا را داشته باشد از او حذر کنید و در معاشرت با وی کمال احتیاط را داشته باشید.(نشانه های منافق) 

4.نفاق و منافق در قرآن


پند لقمان

روزی لقمان به پسرش گفت:

امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم
چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری
هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی
در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای گیری
آن گاه بهترین خانه های جهان مال توست


انتخابات

 

 

انتخابات نزدیک است و این لینکها نتیجه ی گشت و گذار در چند تا سایت خبریست.

مهدی کروبی
محمود احمدی نژاد
محسن رضایی
گزارش کامل هفتمین کنگره‌ حزب جوانان ایران اسلامی
دو بیانیّه انتخاباتی از آیت الله بهجت (ره)
اصرار آمریکا بر شکست احمدی‌نژاد حجتی برای رای‌ دادن به اوست
نشست حامیان موسوی/ خاتمی نگفت چرا کنار رفته است
نشنال: ایران به دنبال ترغیب مردم جهت شرکت در انتخابات است  
تردید خاتمی درخصوص سنگ تمام گذاشتن تبلیغاتی برای موسوی
روزنامه کروبی: روزنامه موسوی دروغ می‌گوید، کروبی بیمار نیست
رهبر انقلاب در اجتماع پرشکوه مردم بیجار مردم مانع سر کار آمدن کسانی شوند که با تسلیم مقابل دشمن آبروی ملت را می‌برند
میرحسین حیف شد
دولت نهم؛عبور از مکتب ارتباطی لیبرال و تأسیس مکتب بازگشت 


انسیه

 


از سخنان اهل‏بیت عصمت و طهارت استفاده مى‏شود که مصحف فاطمه بعد از رحلت رسول خدا که فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام به شدت محزون بود، (در طول هفتاد و پنج روز مدت زندگى آن حضرت بعد از پدرش)، نازل شده است.
حضرت امام صادق علیه‏السلام در این باره مى‏فرمایند:
ان فاطمه علیهاالسلام مکثت بعد رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان یاتیها جبرئیل فیحسن عزاها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان على علیه‏السلام یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه.(1)
به یقین فاطمه علیهاالسلام بعد از پدرش تنها هفتاد و پنج روز در این جهان زندگى کرد و در طول آن مدت غمها و غصه‏هاى زیادى را تحمل نمود.
جبرئیل در آن ایام به طور مرتب به حضور فاطمه علیهاالسلام نازل مى‏شد و او را در عزاى پدر تسلیت مى ‏گفت و از مقام و جایگاهش در آن سوى جهان با خبر می ساخت و همچنین از اوضاع آینده‏ى دنیا و سرنوشت بچه‏هایش آگاه مى‏نمود و على علیه‏السلام آنها را مى‏نوشت و همه‏ى اینها مصحف فاطمه علیهاالسلام را تشکیل مى‏داد.
و در یک حدیث دیگرى امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:
مصحف فاطمه ما فیه شى‏ء من کتاب اللَّه و انما هو شى‏ء القى علیها بعد موت ابیها. (2)
در مصحف فاطمه چیزى از آیات قرآن نیست، بلکه آن مصحفى است که بعد از فوت پدرش به او داده شده است.
و بالاخره در حدیث سومى از امام جعفر صادق مى‏خوانیم:
ان اللَّه تعالى لما قبض نبیه صلى اللَّه علیه و آله دخل على فاطمه علیهاالسلام من وفاته من الحزن ما لایعلمه الا اللَّه عز و جل فارسل الیه ملکا یسلى غمها و بحدثها فشکت ذلک الى امیرالمؤمنین علیه‏السلام فقال علیه‏السلام: اذا احسست بذلک و سمعت الصوت قولى لى فاعلمته بذلک فجعل امیرالمؤمنین یکتب کلما سمع حتى اثبت من ذلک مصحفا... (3) خداوند چون رسول خدا را قبض روح کرد، فاطمه‏ى زهرا از این جهت به شدت محزون گشت که جز خدا کسى از درد دل او خبر نداشت.
لذا ملکى را به سوى او فرستاد، تا وى را تسلیت گفته و با او گفتگو کند.
فاطمه علیهاالسلام این موضوع را به اطلاع على علیه‏السلام رسانید، آن حضرت فرمود: هرگاه چنین احساس کردى مرا با خبر کن. بدین صورت فاطمه على علیه‏السلام را از آمدن ملک با خبر می ساخت، و على علیه‏السلام گفتگوها را مى‏نوشت. از این طریق مصحف فاطمه به وجود آمد. از این احادیث استفاده مى‏کنیم که مصحف فاطمه در طول هفتاد و پنج روز زندگى مصیبتبار فاطمه بعد از رحلت پدر بزرگوارش به تدریج نازل شده و امیرالمؤمنین آن را نوشته و به نام مصحف فاطمه علیهاالسلام نامگذارى گردیده است.
در مجموع، از مطالب استفاده مى‏کنیم که مصحف فاطمه از جانب خدا توسط پیک وحى (جناب جبرئیل) به فاطمه علیهاالسلام القاء شده و اوضاع آینده جهان و اخبار غیبى در مورد سرنوشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام و جنایات خلفا و پادشاهان ستمگر و سایر مسائل غیر فقهى در آن به ثبت رسیده و آن کتاب جزو ودایع امامت، هم‏اکنون در محضر امام زمان- عجل اللَّه تعالى فرجه- مى ‏باشد.
1ـ بحارالانوار، ج 26، ص 41، ح 72- کافى، ج 1، ص 241، ح 5 و ص 458، ح 1- بصائر، ص 153 ح 6- عوالم، ج 11، ص 188.
2ـ بصائرالدرجات، ص 159، ح 27.
3ـ اصول کافى، ج 1، ص 240، ح 2- بحار، ج 26، ص 44، ح 77 و ج 43، ص 80، ح 68- بصائر ص 157، ح 18.
به نقل از وبلاگ چهارده گوهر آسمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق، رنگِ خداست، ای باران!
عاشقی، کیمیاست، ای باران
من غریبم؛ غریبه‌ای تنها
دردِ من، بی‌دَواست، ای باران!
گر چه در خود شکسته‌ام، امّا
گریه‌ام بی‌صداست، ای باران!
یک نفر، باز هم، صدایم کرد
این صدا، آشناست، ای باران!
من و تو، رهسپار دریاییم
عاشقی، سهمِ ماست، ای باران!
دلِ من، باز هم، بهانه گرفت
شانه‌هایت کجاست، ای باران؟!


خودِ خودم

 


روانکاوی این نکته به اثبات رسیده که قسمت اعظم روان انسان بر خود او مخفی و پنهان است . گاهی هنگام بروز یک مشکل اجتماعی ، رفتارهای ناپسندی از انسان سر می زند که پیش از آن تصور آن را هم نمی کرد . این همان مسئله ای است که بشر را ترغیب می کند حقیقت خود را بهتر بشناسد . یکی از لوازم مهم موفقیت انسان ، همین شناخت از خود است . به گفته امام محمد غزالی ، دانشمند بزرگ اسلامی : " هیچ چیز به تو نزدیکتر از خود تو نیست ، چون خود را نشناسی ،‌ دیگران را چگونه خواهی شناخت ؟ "
خود شناسی به معنای شناخت همه جانبه از وجود خود و توانائیهای خویشتن است . اینکه فرد دریابد چه هست ؟ از کجا آمده ؟ به کجا خواهد رفت ؟ و برای چه به دنیا آمده است ؟ همین شناخت از خود ، کلید معرفت به خداوند یکتا و حکیم است . چنانکه گفته اند :
" هرکه خود را شناخت ، خدای خود را می شناسد . "
انسان با استعدادهای شگفت خود ، دارای یک کالبد ظاهری است که آن را جسم می گویند و باطن او ، نفس و روح اوست . حقیقت انسان ، همین نفس و جان اوست که اگر پاک و تزکیه گردد ، عقل روشن بین می شود و درنتیجه شخص ، راه صحیح را از خطا تمیز می دهد . به عبارت دیگر ، سعادت انسان و دستیابی به کمالات الهی ، بستگی به تهذیب و تربیت نفس دارد . چراکه جسم انسان در اغلب موارد ، پیرو نفس اوست . به عنوان مثال ، چشم آدمی مناظری را دنبال می کند که نفس فرمان می دهد . بنابراین انسانها باید بکوشند نفس خود را بشناسند و آن را از آلودگیهای گناه و تباهی پاک سازند تاا از کژیها و انحرافات رهایی یابند.
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوش آندمی که از این چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو مرغ خوش الحانیست
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
از نگاه دانشمندان ، امروزه روانکاوی و خود کاوی ، روشی مهم برای پی بردن به بیماریهای روانی و درمان آنهاست . علی (ع ) نیز با بیانی جذاب و دلنشین ، کشف بیماریهای روانی و درمان آنها را از طریق خود کاوی توصیه می کند و می فرماید :
" بر خردمند لازم است که در نفس خویش کاوش کند و مفاسد و رذائل روح خویش را درمورد ایمان و عقیده و اخلاق و آ‌داب بدست آورد . آنگاه آنها را در سینه خود ضبط کند و یا بر کاغذی بنویسد ، سپس برای ریشه کن ساختن آن پلیدیها و رذائل ، بطور جدی اقدام کند . "
بطور کلی بزرگان الهی وقتی می خواهند انسان را به ارزشهای عالی سوق دهند ، او را متوجه درون خود می کنند تا حقیقت وجود خویش را کشف کند . انسانی که به باطن خویش با تیزبینی می نگرد و ضعفها و کاستیهای آن را شناسایی می کند ، جایگاه خویش را در این جهان خواهد یافت . او درمی یابد که پستی ، دروغگویی ، نفاق و فساد ، با جوهر عالی وجودش سازگار نیست . بلکه او انسانی آزاد و مختار است که مسئول سرنوشت خویش و آباد کردن جهان است . او آفریده خداوند است و برحسب تصادف بر دیگر مخلوقات الهی برتری نیافته تا استبداد بورزد و همه چیز را برای خویش تصاحب کند . از سوی دیگر ، قدر و منزلت او این اجازه را نمی دهد که خود را ناچیز و حقیر بپندارد و دیگران حقوق و شأن او را پایمال کنند . این است که با خودشناسی ، زندگی انسان ، معنا و مفهوم دیگری می یابد و زمینه دریافت نیکی ها و فضایل اخلاقی در او فراهم می شود . خداوند در قران کریم به این مسئله اشاره می کند که نفس انسان ، نیکو آفریده شده و گرایش به بدی و پرهیزکاری به آن الهام شده است . اما کسی رستگار می شود که نفس خود را پاکیزه سازد .
شناخت خود و تزکیه نفس ، راههای مختلفی دارد . یکی از مهمترین شیوه ها ، تفکر و خلوت کردن با خود است . لازم است در پاره ای از مواقع ، آدمی به محاسبه خود بپردازد و کارهایی را که انجام داده ارزیابی کند . در این رابطه ، روانشناسان توصیه می کنند در اتاقی ساکت و آرام ، در جایی آسوده بنشینید و بخواهید یک ساعت کسی مزاحمتان نشود تا ذهنتان متوجه هیچ سر و صدایی نشود و احتیاجات بدنی ، هوش شما را متوجه جسم نکند . توجه داشته باشید که ده ها عامل درونی ، شما را به عقب می کشاند تا از خود کاوی منصرف شوید . شما با محاسبه کارهای روزانه ، می توانید شخصیت خود را تغییر دهید . همچنین با ایجاد نیروی مثبت در خود ، این قدرت را دارید که ارزشهای جدید و هدفهای نوینی را برای زندگی خود برگزینید .
از امام سجاد (ع ) سوال شد : از همه مردم مهمتر و با شخصیت تر کیست ؟ فرمود : " آن کس که تمام دنیا را با نفس خود برابر نمی بیند . " یعنی او برای خویش ، عزت و شرافتی قائل است که اگر تمام دنیا را در یک کفه ترازو / و شرافت و کرامت نفس را در کفه دیگر قرار دهند ، حاضر به معامله نیست .

منبع