اینم از آخرش
آره قبول داریم . ما بچه های خوبی واسه بابامون نبودیم .
اون رو گذاشته بودیمش خونه سالمندان و دیر بهش سر می زدیم ، هرچی می گفت بیشترسربزنین ،می گفتیم : کارداریم.
می گفت دلم واسه بچه هاتون تنگ شده ،
می گفتیم اونا هم درس دارن .
آره ! در حق اون ظلم کرده بودیم .
اما الان حدود یک ماهه که بچه های خوبی واسه بابامون شدیم
اون رو از خونه سالمندان آوردیم بیرون . دیگه هر هفته بهش سر می زنیم .
بچه هامون رو هم با خودمون می بریم .
حالا هم میخوایم واسش یه مراسم چهلم عالی و با کلاس بگیریم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ته نوشت:
1.سلام.داستانک رو از اینجا برداشتم!
2.بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها الذین امنوا ان من ازوجکم و اولدکم عدوا لکم فاحذروهم و ان تـعـفـوا و تصفحوا و تغفروا فان اللّه غفور رحیم (14) انما امولکم و اولادکم فتنه و اللّه عـنـده اجـر عـظیم (15) «سوره تغابن»
هان اى کسانى که ایمان آوردید! بعضى از همسران و فرزندان شما دشمن شمایند از آنان بـر حذر باشید و اگر عفو کنید و از خطاهایشان بگذرید و بدیهایشان را ندیده بگیرید کارى خدایى کرده اید چون خداى تعالى هم غفور و رحیم است (14)جـز ایـن نـیـست که اموال و اولاد شما فتنه و مایه آزمایش شمایند و نزد خدا اجرى عظیم هست (15)
3.اینو هیچ وقت یادمون نره:
کس به امید وفــــــا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس!!!
4.چند روز پیش که رفته بوم به سوتک سری بزنم حرف از تلنگر و این چیزا بود!کاش تلنگر ما رو به خودمون میاورد.چرا این روزا حرفها تانقدر اثیرشون رو زود از دست میدن اول که میشنویم خیلی برامون مهمن تصمیم میگیریم بهشون عمل کنیم ولی فردای همون روز...انگار نه انگار!اخه چرا؟
5.دنبال یک راهنما میگشتم بیاد تغییری،تحولی،... بوجود بیاره یک تکونی به این زندگی یخ کرده بده!ادمی که یخ کرده اگه همینطوری بشینه و نظاره گر باشه حتما حیاتش رو از دست میده...منم همچین احساسی دارم!حیات حیاتم داره از دست میره...